خواد تلاش کنه، می خواد کم نیاره، می خواد
خوش بین باشه، انرژی مثبت بده، قشنگیارو ببینه.
ولی یه بخشی از وجودمم می خواد نباشه،
می خواد بهم ثابت کنه همه تلاشام
بیهودست، تهش هیچی نیست، تهش پوچه،
تهش خالیه، همه چی تاریکه. تهش مرگه.
یه بهشی از وجودم با تمام وجود میخوادت
اما یه بخش دیگه میگه کاش نباشی. یا اگه
هستی همیشه باشی انقدر نصفه و نیمه نباشی.
بعضی وقتا زور یکی به اون یکی می رسه
بعضی وقتام زور اون یکی، منم گیر کردم این وسط.
نمی دونم واقعا حالم خوبه یا تو افسرده ترین
حالت ممکنمم. اصلا نمیدونم چی میخوام
چی خوشحالم میکنه.
من توی نمیدونم ترین حالت زندگیم دارم
دستو پا میزنم……..